مطلبی که کاملا روشن و واضحه اینه که سریال جومونگ، مجموعه ای کاملا حساب شده و هدف مند در جهت جذب مخاطب و انتقال مفاهیم مشخصی از سوی آن بوده بطوری که جملات و صحنه های موجود در سریال فرد را به یاد داستان بزرگانی چون امامان معصوم می اندازد. البته که این موضوع در مواردی چون کارتون ای کیوسان نیز به چشم می خورد.
یک نمونه جالب:
ترسیده بود. آخر چند وقتی بود که خانه را محاصره کرده بودند و او هم خیلی اهل جنگ نبود. آخرین پسر پیرمرد را میگویم. هرجا میرفت سرش را بالا میگرفت و میگفت من درس خواندهام و مثل برادرهای دیگر نظامی نیستم. بیشرفها این چند روز آخر آب و غذا را هم روی خانه بسته بودند و زنها و بچهها خیلی ناله میزدند و پریشان بودند. ارباب از همان اول که پیرمرد خانه را از دستش درآورده بود یک نگاه چپی به اینجا داشت. هنوز همه ده مال او بود ولی چشم نداشت ببیند یکی از بهترین خانههای ده مال او نباشد. خیلی برایش اف داشت مخصوصاً که چندباری هم با نوکرهایش ریخته بود که خانه را پس بگیرد و نتوانسته بود و پاک ضایع شده بود. مثل تیغ توی گلویش گیر کرده بود مخصوصاً که تازگیها ولولههایی هم از خانههای همسایه بلند شده بود. البته ارباب حسابی حالیشان کرده بود که ده صاحاب دارد
و هرتی هرتی نیست ولی خب خانه پیرمرد بدجوری روی اعصابش راه میرفت. غیر از آن حمله های اول، تا حالا چندباری سر چیزهای مختلف با پیرمرد و پسرهایش درگیر شده بود ولی کاری از پیش نبرده بود. میگفت لامصبها معلوم نیست در آن خانه چه دیدهاند که اینطوری پایش وایستادهاند. همیشه دنبال بهانه میگشت تا یکطوری خانه را از دست پیرمرد و پسرهایش خارج کند تا اینکه سروکله درخت پیدا شد. ادامه مطلب ...
دوره "روحانی" که شد همه چیز تغییر کرد
هیج کس بخاطر دو برابر شدن یه شبه قیمت کره اعتراض نکرد ...
هیچ کس جوکی درمورد قیمت جدید مرغ یا پراید درست نکرد ...
هیچ کس حتی با مردم زلزله زده همدردی نکرد ...
هیچ ... هیچ ... همه چی آرومه ...
مردی که باید "به هر بهانه ای تخریب میشد" ... رفت ...
او رفت و همه چیز خوب شد ...
با توجه به آمار بین المللی میزان بدهی دولت در پایان دوره دهم در کمترین میزان خود قرار داشته است.
فرارسیدن پانزدهمین سالگرد رحلت عارف پارسا، حضرت آیت الله سیدرضا بهاءالدینی، بهانهای شد تا حجت الاسلام والمسلمین صدیقی، خطیب محبوب جمعهای مذهبی و امام جمعه موقت تهران که توفیق درک شاگردی این بزرگوار را داشته است، در گفتگویی خواندنی، صحبتهایی شنیدنی و نکاتی جالب درخصوص ایشان، آیت الله بهجت، امام خمینی(رحمه الله) و رهبر معظم انقلاب مطرح کرده و دریچههای جدیدی را در شناخت این بزرگواران به روی مخاطب بگشاید.
سؤال اولمان این است که از چه زمانی با آیت الله بهاءالدینی آشنا شدید؟
خیلی دقیق یادم نیست. من بچه طلبه بودم در یک مجلسی که ایشان بودند، روضه خواندم و آقای بهاءالدینی خیلی مرا تحویل گرفت. این حرفهایی که الان به برکت امام و انقلاب مطرح است، آن موقع اصلاً کسی در این وادیها نبود، ولی خب امثال آنها را دوست داشتم. اینها هم ما را دوست میداشتند و خیلی عادی تفقد و نوازش میکردند، ولی رفت و آمد اصلی ما با مرحوم آیتالله بهاءالدینی از اواخر دوره حضرت امام بود که رسماً گاهی به منزلشان میرفتیم. ایشان هم سراغ ما را میگرفت. قهراً هم آدم یک احساس خاص و جدیدی پیدا میکند. کرامتهای ایشان را میشنیدیم و دیگر با این دید به ایشان نگاه میکردیم. آن وقتها این جوری نبود. نماز آقای بهجت میرفتیم، روضه آقای بهجت میرفتیم و حالیمان نبود که آقای بهجت از اولیاءالله است، اشرافی دارد، چشم بازی دارد. اینها حالیمان نبود، ولی دوست داشتیم. آقای بهاءالدینی هم همین جور بود. بعد از انقلاب، امام افق را عوض کرد و خیلی از ناگفتنیها را دریافتیم و فهمیدیم که اینجاها هم خبرهایی هست.
ما معمولاً خدمت آیتالله بهاءالدینی میرفتیم و معمولاً هم ایشان نوازش خاصی داشت و گاهی ما را برای ناهار نگه میداشت. صبح که میرفتیم، میپرسید صبحانه خوردی یا نه و به ما صبحانه میداد. یک بار تهران آمدند، منزل ما و شب ماندند. تنها شبی که خدمت ایشان بودم، همان شبی بود که ایشان تهران بود. دلم میخواست بدانم شب را ایشان چگونه میگذراند؟ و آن شب را نخوابیدم. ایشان بعد از نیمه شب بلند شد. میدانستیم که چای باید کنارشان باشد، چایشان آماده بود. قبل از وضو، بلند شدند، نشستند مدتی در عالم خودشان بودند و داشتند نگاه میکردند، بعد رفتند وضو گرفتند و آمدند و نماز شب مختصری خواندند. شاید نماز شب آقا یک ربع بیشتر طول نکشید. بعد از نماز شب همینطور ساعتها در عالم خودشان بودند.
گاهی گفته می شود که ما دنبال هم صحبت میگردیم که با هم درد دل کنیم، همین اندازه، اشکالش کجاست؟ برای پاسخ به این سوال، از گفتار ناب اهلبیت (علیهم السلام) استفاده میکنیم.
امام صادق (علیه السلام) می فرماید:
«نَهَى نَبیِ أَنْ تَتَکَلَّمَ
الْمَرْأَةُ عِنْدَ غَیْرِ زَوْجِهَا أَوْ غَیْرِ ذِی مَحْرَمٍ مِنْهَا
أَکْثَرَ مِنْ خَمْسِ کَلِمَاتٍ مِمَّا لَا بُدَّ لَهَا مِنْه.
پیامبر
(صلی الله علیه واله وسلم) نهى فرمودند که زن، نزد غیر همسر یا خویشان
محرمش بیش از پنج کلمه صحبت کند، آن مقدار هم برای ضرورت است.»[۱]
این گونه حدّ و مرز تعیین کردن، نشان از اهمّیّت این بحث دارد که باید رعایت شود، با این حال گاهی نه تنها این حدّ اقلّی هم در نظر گرفته نمی شود، بلکه پا را فراتر گذاشته و به شوخی هم می رسد، پیامبر اکرم (صلی الله علیه واله وسلم) در مورد این گونه افراد هم می فرماید:
«مَنْ فاکَهَ بِامْرَأَهٍ لا یَمْلِکُها حُبِسَ بِکُلِّ کَلِمَهٍ کَلَّمَها فِی الدُّنیا اَلْفَ عامٍ فِی النّارِ... هر کسی با زن نامحرمی شوخی کند، برای هر کلمهای که با او در دنیا سخن گفته، هزار سال در جهنم زندانی میشود»[۲]
حال که اسلام این چنین دقیق حد و مرزها را برای ما مشخص کرده و ما را آگاه کرده، اگر خدای ناکرده کسی رعایت نکند، فردای قیامت نزد پروردگار چه جوابی دارد؟
منابع:
۱- من لا یحضره الفقیه؛ج۴، ص۶.
۲- ثواب الاعمال، ص ۳۳۴.