تمام دارایى حضرت على -علیه السلام در آن زمان منحصر به شمشیر وزرهى بود که ىتوانستبه وسیله آنها در راه خدا جهاد کند وشترى نیز داشت که با آن در باغستانهاى مدینه کار مىکرد وخود را از میهمانى انصار بى نیاز مىساخت.
ادامه مطلب ...
حجاب، از بهم خوردن روابط و زندگی زناشویی جلوگیری میکند، زیرا بسیاری از این جدایی ها و اختلافات در اثر سوء زن ها و بد بینی هایی است که در طرفین ایجاد می شود؛ حجاب مرد را مطمئن می کند که زن او زیباست.
ادامه مطلب ...
בפֿـتر פֿـانــومے ڪہ میــگے با چنــב تا پسر בوستے و بہ ایــטּ ڪارت افتـפֿـار میــڪنــے
בפֿـتر פֿـانــومے ڪہ چپ چپ نــگاہ ڪرבטּ یــہ پسرو میــرے بہ בوستات تعریــف میــڪنــے
و בلت פֿـوشہ ڪہ בوستات بہ تو פـسوבیــشوטּ شــבہ
בפֿـتر פֿـانــومے ڪہ مےگے از ایــטּ سر פֿـیــابوטּ تا اوטּ سرפֿـیــابوטּ برات صف ڪشیــבטּ
و ڪیــف میــڪنــے
آقا پسرے ڪہ افتـפֿـارت ایــنــہ ڪہ جلو پاے هر בפֿـترے مے ایــستے بهت پا میــבہ
آقا پسرے ڪہ בلت פֿـوشہ هر روز با یــہ בפֿـترے میــرے بیــروטּ
آقا پسرے ڪہ בلت פֿـوشہ بہ موهاے سیــפֿ سیــפֿـیــت
و فڪر میــڪنــے בפֿـترا بهت نــہ نــمیــگـטּ
میــבونــے ڪہ:
جنــس ارزوטּ,زیــاב مشترے בارہ...
به گزارش مهر، وی خطاب به تروریستها با لهجه محلی سوری میگوید: میخواهم همه چیز را درباره شما به خدا بگویم!
تلویزیون سوریه اعلام کرده که این کودک پیش از سربریده شدن توسط گروههای ترویستی شاهد کشته شدن اعضای خانواده خود توسط تروریستها بوده و در وضعیت بسیار بدی به سر میبرده است.
گروه تروریستی داعش وابسته به القاعده دو هفته پیش به منطقه کارگری عدرا یورش برده بودند و مردم و اهالی منطقه را در ملا عام به شنیعترین صورت ممکن اعدام کرده و سر بریدند.
واااااااااااااااااااای... چه خبره؟
تو چه دنیایی زندگی می کنیم؟!
چقدر راحت... کشته شد! همین!
اصلا خوش به حالش که کشته شد و نموند توی این دنیای کثیف...
و تف به غیرت ما که زنده ایم و بی تفاوت...
مثله کبک سرمون رو می کنیم زیر برف و نمی ببینیم...
نمی خوایم ببینیم... نمی خوایم سختی و درد و رنج دیگری خوشی مون رو کمرنگ کنه...
تا کی می خوایم چشممون رو ببندیم روی حق و دلهامون رو پر کنیم از هوس...
و آرزوی داشتن خانه خوب، مرکب خوب، همسر خوب و زندگی بی دغدغه...
مگه چقدر زنده ایم؟
مگه چقدر فرصت زندگی تو دنیا داریم؟
کی میدونه فردا زنده است یا نه؟
تا کی می خوایم با این تئوری زندگی کنیم که توی لحظه زندگی کن... از همین الان که هستی لذت ببر... شاید بعد فرصت نشه! مگه جقدر وقت داری که خوشی کنی؟
حال کن...
چکار داری به همسایه ات، به همنوعت؟
مگه می تونی کاری بکنی؟
گنده تر از تو هاش نتونستن کاری بکنن بچه!
اصلا به تو چه که چندتا .... دارن همو می کشن؟!
به زندگیت برس...
زن و بچه خودت که این همه مشکلات دارن...
چراغی که به خانه رواست...
..........
تا کی می خوایم با این حرفا خودمون رو به خواب بزنیم؟!
مطلبی که کاملا روشن و واضحه اینه که سریال جومونگ، مجموعه ای کاملا حساب شده و هدف مند در جهت جذب مخاطب و انتقال مفاهیم مشخصی از سوی آن بوده بطوری که جملات و صحنه های موجود در سریال فرد را به یاد داستان بزرگانی چون امامان معصوم می اندازد. البته که این موضوع در مواردی چون کارتون ای کیوسان نیز به چشم می خورد.
یک نمونه جالب:
ترسیده بود. آخر چند وقتی بود که خانه را محاصره کرده بودند و او هم خیلی اهل جنگ نبود. آخرین پسر پیرمرد را میگویم. هرجا میرفت سرش را بالا میگرفت و میگفت من درس خواندهام و مثل برادرهای دیگر نظامی نیستم. بیشرفها این چند روز آخر آب و غذا را هم روی خانه بسته بودند و زنها و بچهها خیلی ناله میزدند و پریشان بودند. ارباب از همان اول که پیرمرد خانه را از دستش درآورده بود یک نگاه چپی به اینجا داشت. هنوز همه ده مال او بود ولی چشم نداشت ببیند یکی از بهترین خانههای ده مال او نباشد. خیلی برایش اف داشت مخصوصاً که چندباری هم با نوکرهایش ریخته بود که خانه را پس بگیرد و نتوانسته بود و پاک ضایع شده بود. مثل تیغ توی گلویش گیر کرده بود مخصوصاً که تازگیها ولولههایی هم از خانههای همسایه بلند شده بود. البته ارباب حسابی حالیشان کرده بود که ده صاحاب دارد
و هرتی هرتی نیست ولی خب خانه پیرمرد بدجوری روی اعصابش راه میرفت. غیر از آن حمله های اول، تا حالا چندباری سر چیزهای مختلف با پیرمرد و پسرهایش درگیر شده بود ولی کاری از پیش نبرده بود. میگفت لامصبها معلوم نیست در آن خانه چه دیدهاند که اینطوری پایش وایستادهاند. همیشه دنبال بهانه میگشت تا یکطوری خانه را از دست پیرمرد و پسرهایش خارج کند تا اینکه سروکله درخت پیدا شد. ادامه مطلب ...