آیس پک فرهنگی

آیس پک فرهنگی

آنچه شاید بماند
آیس پک فرهنگی

آیس پک فرهنگی

آنچه شاید بماند

عشق کور!

عشق یک جوشش کور است و پیوندی از سر نابینایی ، اما دوست داشتن پیوندی خودآگاه و از روی بصیرت روشن و زلال....

عشق با شناسنامه بی ارتباط نیست و گذر فصل ها و عبور سال ها بر آن اثر می گذارد ، اما دوست داشتن در ورای سن و زمان و مزاج زندگی می کند و بر آشیانه بلندش روز و روزگار را دستی نیست...

عشق طوفانی و متلاطم و بوقلمون صفت است ، اما دوست داشتن آرام و استوار و پروقار و سرشار از نجابت ...


 عشق با دوری و نزدیکی در نوسان است اگر دوری به طول انجامد ضعیف می شود اگر تماس دوام یابد به ابتذال می کشد و تنها با بیم و امید و تزلزل و اضطراب و دیدار و پرهیز زنده و نیرومند می ماند...اما دوست داشتن با این حالات ناآشنا است دنیایش دنیای دیگری است....

عشق جنون است و جنون چیزی جز خرابی و پریشانی فهمیدن و اندیشیدن نیست اما دوست داشتن در اوج معراجش از سر حد عقل فراتر می رود و فهمیدن و اندیشیدن را نیز از زمین می کند و با خود به قله بلند اشراق می برد.....

عشق زیبایی های دلخواه را در معشوق می آفریند و دوست داشتن زیبایی های دلخواه را در دوست میبیند و می یابد...

عشق یک فریب بزرگ و قوی است و دوست داشتن یک صداقت راستین و صمیمی ، بی انتها و مطلق...

عشق در دریا غرق شدن است و دوست داشتن در دریا شنا کردن...

عشق بینایی را می گیرد و دوست داشتن می دهد...

عشق همواره با شک آلوده است و دوست داشتن سراپا یقین است و شک ناپذیر...

از عشق هر چه بیشتر مینوشیم سیراب تر می شویم و از دوست داشتن هر چه بیشتر ، تشنه تر...

عشق هر چه دیرتر می پاید کهنه تر میشود و دوست داشتن نوتر...

عشق نیرویی است در عاشق که او را به معشوق می کشاند و دوست داشتن جاذبه ای است در دوست که دوست را به دوست می برد...

عشق تملک معشوق است و دوست داشتن تشنگی محو شدن در دوست...

عشق اسارت در دام غریزه است و دوست داشتن آزادی از جبر مزاج...

عشق مامور تن است و دوست داشتن پیغمبر روح....

عشق لذت جستن است و دوست داشتن پناه جستن...

عشق گاه جا به جا میشود و گاه سرد میشود و گاه میسوزاند...اما دوست داشتن از جای خویش از کنار دوست خویش برنمیخزد سرد نمیشود که داغ نیست نمیسوزاند که سوزاننده نیست...

عشق رو به جانب خود دارد خودخواه است و خودپا و حسود و معشوق را برای خویش می پرستد و می ستاید اما دوست داشتن رو به جانب دوست دارد دوست خواه است و دوست پا و خود را برای دوست می خواهد و او را برای او دوست می دارد و خود در میانه نیست...

عشق اگر پای عاشق در میان نباشد نیست اما در دوست داشتن جز دوست داشتن و دوست سومی وجود ندارد...

عشق به سرعت به کینه و انتقام بدل میشود و آن هنگامی است که عاشق خود را در میانه نمیبیند اما از دوست داشتن به آن سو راهی نیست و هر آن که دوست داشتن را خوب میداند و خوب احساس میکند خود را در میانه نمیبیند...


دکتر علی شریعتی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد